لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، کژبین، دوبین، چپ چشم، کج چشم، کج بین، گاج، گاژ، کاج، کاچ، کوچ، کلیک، کلاژ، کلاژه، کلاج، احول، برای مثال هجا کرده ست پنهان شاعران را / قریع آن کور ملعون چشم گشته (عسجدی - لغت نامه - چشم گشته)
لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، کَژبین، دُوبین، چَپ چِشم، کَج چِشم، کَج بین، گاج، گاژ، کاج، کاچ، کوچ، کِلیک، کَلاژ، کَلاژِه، کَلاج، اَحوَل، برای مِثال هجا کرده ست پنهان شاعران را / قریع آن کور ملعون چشم گشته (عسجدی - لغت نامه - چشم گشته)
نام گل گاوچشم است که بعربی ’عین البقر’ خوانند. (برهان). نام گلی است که آن را گاوچشم نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). نوعی گل. (ناظم الاطباء). چشم گاومیش. رجوع به چشم گاومیش شود
نام گل گاوچشم است که بعربی ’عین البقر’ خوانند. (برهان). نام گلی است که آن را گاوچشم نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). نوعی گل. (ناظم الاطباء). چشم گاومیش. رجوع به چشم گاومیش شود
چشمی که از شوق و آرزوی خبری در پریدن باشد. (آنندراج) : مگر می آید امشب گلعذارم که همچون چشم شادی بیقرارم. مفیدبلخی (از آنندراج). چه نکو دمی که آیی بدر و چو چشم شادی ز هجوم شوق روی تو ز جا پریده باشم. مفید بلخی (از آنندراج)
چشمی که از شوق و آرزوی خبری در پریدن باشد. (آنندراج) : مگر می آید امشب گلعذارم که همچون چشم شادی بیقرارم. مفیدبلخی (از آنندراج). چه نکو دمی که آیی بدر و چو چشم شادی ز هجوم شوق روی تو ز جا پریده باشم. مفید بلخی (از آنندراج)
احول بود. (فرهنگ اسدی). احول را گویند. (برهان). احول که عبارت از کج نظر باشد. (آنندراج). احول و لوچ. (ناظم الاطباء). احول و کج بین. (فرهنگ نظام) : هجا کرده ست پنهان شاعران را قریع، آن کور ملعون چشم گشته. عسجدی (از فرهنگ اسدی)
احول بود. (فرهنگ اسدی). احول را گویند. (برهان). احول که عبارت از کج نظر باشد. (آنندراج). احول و لوچ. (ناظم الاطباء). احول و کج بین. (فرهنگ نظام) : هجا کرده ست پنهان شاعران را قریع، آن کور ملعون چشم گشته. عسجدی (از فرهنگ اسدی)
بیرون آوردن آب چشمه از زمین یا کوه و جز آن. باز کردن و جاری ساختن چشمه: اگر ده چشمه بگشاد ابن عمران از دل سنگی مرا بحری ز دل بگشاد عزالدین بوعمران. خاقانی
بیرون آوردن آب چشمه از زمین یا کوه و جز آن. باز کردن و جاری ساختن چشمه: اگر ده چشمه بگشاد ابن عمران از دل سنگی مرا بحری ز دل بگشاد عزالدین بوعمران. خاقانی